کتاب نیم وجبی/قصه شیرین13

150,000 ریال
کتاب نیم وجبی که خالق این اثر شاگاهیراتاست و در آن نیم وجبی که خود به اندازه بند انگشت قد دارد به جنگ با دیوها می رود و آنها را از بین می برد.
تعداد بازدید: 1
کتاب نیم وجبی/قصه شیرین13 به روایت شاگاهیراتا با مترجمی سبا بابایی در سال 1376 در نشر قدیانی به چاپ رسده است. این کتاب یکی از آثار کلاسیک شاگاهیراتا می باشد که در آن نیم وجبی که به اندازه بند انگشت قد دارد به جنگ با دیوها می رود و آنها را از پای در می آورد. سبک داستان تخیلی است و پیام قدرت را برای خواننده ابراز می کند. شاگاهیراتا متولد 1939 (سن 81 سال) اهل کشور ژاپن است.

خرید کتاب نیم وجبی/قصه شیرین13

عمده شهرت شاگاهیرا به خاطر داستان های کودک و نوجوان او است. از جمله آثار بی نظیر او می توان به ملکه برفی، هانسل و گرتل، تشکر ماوس، جزیره گنج، شنگول و منگول، مورچه و ملخ، ببر احمقانه، پرنده آبی، پیترپن، پینوکیو، هایدی، سیندرلا، پری دریایی، زیبای خفته، ساراکورو، کفاش و کوتوله ها، الاغ آواز خوان و.... اشاره کرد. این عنوان هم یکی از مجموعه کتاب های قصه های شیرین جهان می باشد که برخی عناوین مجموعه قصه های شیرین جهان عبارتند از: شش برادر و یک خرگوش. سگ فلاندر. علی بابا و چهل دزد. شاهزاده خوشبخت. سفرهای گالیور. لاسی، سگ وفادار. پرنده آبی. ساراکورو. خانه شکلاتی. جوجه اردک زشت. روباه بازیگوش. ماریا و شاهزاده شیر. گربه ی چکمه پوش. موش شهری و موش روستایی و... برای خرید کتاب نیم وجبی/قصه شیرین13 می توانید به فروشگاه اینترنتی پرفسورکوچولو مراجعه کنید.

در بخشی از داستان می خوانیم

روزی، روزگاری، پیرمرد و پیرزنی در دهکده ای کوچک و زیبا زندگی می کردند. آنها فرزندی نداشتند و برای همین، هر روز و شب دعا می کردند و از خدا می خواستند که به آنها فرزندی هدیه کند. یک روز که در عبادتگاه مشغول دعا بودند، یک دفعه صدایی به گوششان رسید. نوزاد موچولویی با صدایی قشنگ و شیرین گریه می کرد. نوزاد، پسری خیلی خیلی کوچولو به اندازه بند انگشت بود. زن و شوهر پیر، اول خیلی تعجب کردند؛ اما بعد، حسابی خوشحال شدند و خدا را شکر گفتند زیرا آرزویشان را برآورده کرده و فرزندی به آنها بخشید بود. بعد هم چون پسرشان خیلی کوچولو بود اسمش را نیم وجبی گذاشتند.
 
از آن روز به بعد، زندگی شاد و تازه ای در کلبه پیرمرد و پیرزن شروع شد. آن دو خیلی سعی می کردند که پسرشان خوب رشد کندف اما چه فایده! نیم وجبی همان طور نیم وجبی مانده بود و رشد نمی کرد. بچه های دهکده همیشه نیم وجبی را به خاطر کوچولو بودنش مسخره و اذیت می کردند. مثلا قورباغه ای را می آوردند و می گفتند: آهای فسقلی! تو این قدر کوچکی که حتی قورباغه هم می تواند تو را یک لقمه اش کند.
 
نیم وجبی با غصه و ناراحتی به کلبه شان برمی گشت. مادرش هم که ناراحتی او را می دیدف مجبورش می کرد که هر چقدر جا دارد کوفته برنجی های بزرگ بخورد تا زودتر رشد کند. روزی نیم وجبی به پدر و مادرش گفت: من تصمیم گرفته ام برای درس خواندن به پایتخت بروم. می خواهم در آینده آدم مهمی برای کشورم بشوم و کارهای به درد بخوری انجام بدهم...

 

  • رده سنی : پنج تا هشت سال