کتاب سامورایی و غول وحشی/قصه شیرین20

150,000 ریال
کتاب سامورایی و غول وحشی که در آن سلحشور ژاپنی ای پس از مرگ پدرش به معبد می رود و رسم و رسوم شمشیرزنی را یاد می گیرد و جایگزین پدرش از مردم دفاع می کند و راهزنان را می کشد.
تعداد بازدید: 1
کتاب سامورایی و غول وحشی/قصه شیرین20  که از سری داستان های قصه های شیرین جهان می باشد. در این افسانه، سامورایی شجاع و نیکوکار به دست راهزنان کشته می شود. پسر او پس از اتفاقاتی، برای تحصیل به یک معبد می رود و در پی آن با فراگیری فنون جنگی به مقام سامورایی دست می یابد. او نه تنها قاتلان پدرش بلکه تمام راهزنان را به قتل می رساند و با کسب منصب فرماندهی نظم و امنیت را برای مردم به ارمغان می آورد. خالق این اثر شاگاهیراتا هست که توسط بیژن نامجو به فارسی ترجمه شده است.

خرید کتاب سامورایی و غول وحشی/قصه شیرین20

 برخی از آثار این نویسنده مشهورعبارتند از: زیبای خفته، هانسل و گرتل، تشکر ماوس، پیترپن، شنگول و منگول، پری دریایی، کفاش و کوتوله ها، پرنده آبی، جزیره گنج، پینوکیو، هایدی، سیندرلا، مورچه و ملخ، ملکه برفی، ساراکورو، ببر احمقانه، الاغ آواز خوان و.... اشاره کرد. برای خرید کتاب سامورایی و غول وحشی/قصه شیرین20 می توانید به فروشگاه اینترنتی پرفسورکوچولو مراجعه کنید.

قسمتی از داستان سامورایی و غول وحشی

روزی، روزگاری در کشور ژاپن مردی بود به نام یوشی موتو. او خیلی قوی و شجاع بود و همیشه به فکر مردم بود. او یک سامورایی واقعی بود. به همین خاطر دزدها و زورگوها یوشی موتو را دوست نداشتند و دلشان می خواست هر طور شده او را از بین ببرند. روزی از روزها، وقتی یوشی موتو، به شهر دیگری سفر می کرد، چند نفر از دشمنانش سر راهش را گرفتند و با او جنگیدند و او را کشتند.
 
چند هفته ای گذشت. همسر یوشی موتو، وقتی دید شوهرش از سفر برنگشته، نگران شد. او دست دو دخترش را گرفت و پسر شیرخواره اش را بغل کرد و به طرف شهر راه افتاد. اما همان راهزن ها که یوشی موتو را کشته بودند، راه را بر زن و بچه های او بستند. راهزن ها وقتی فهمیدند که آنها خانواده ی یوشی موتو هستند، آنها را پیش رئیس خود بردند. رئیس راهزن ها که دلش نمی خواست زن و بچه های یوشی موتو زنده بمانند، آنها را داخل معبدی زندانی کرد.
 
همسر و فرزندان یوشی موتو، زندگی سختی داشتند. وقتی پسر کوچولوی یوشی موتو به سن هفت سالگی رسید، مادرش او را به معبد دیگری فرستاد تا در آنجا درس بخواند و کار یاد بگیرد. پسر کوچولو که اوشی وا نام داشت، به تنهایی راه افتاد و به آن معبد رفت. در موقع خداحافظی مادر اوشی وا به او گفت: اوشی وا سعی کن در آینده مرد بزرگی بشوی و انتقام پدرت را بگیری. اوشی وا به مادرش قول داد که خوب درس بخواند و مرد بزرگی بشود...

 

  • رده سنی : پنج تا هشت سال