کتاب فسقلی ها7 فری فراموشکار/خشتی یکی از عناوین فسقلی هاست که دربرگیرندهی بیش از سی جلد کتاب است که شخصیت اصلی هر یک از آنها دختر یا پسر کوچولویی است که یک ویژگی یا عادتی منفی دارد: تاشی آتش پاره، داداخودپسند، فری فرزه، بیدی بی ادب، شوشو شکمو، ابی ابله، هانی همه چی دان، تونی تنبل، سالی سلامت، فی فی خیالباف، هالی حال به هم زن، هامی همیشه بیدار، تلی تلویزیون، شری شیرینه دی دی دیرکن؛ جیغ و داد راه میاندازد و... کلی مشکلات رفتاری کودکان را به تصویر می کشد. این داستانها بهگونهای هستند که خواننده خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت اصلی داستان را حس میکند و به صورت غیرمستقیم پیام خود را به کودکان منتقل می کند و آنها را متوجه بدی رفتار آن شخصیت می کند.
خرید کتاب فسقلی ها7 فری فراموشکار/خشتی
این داستانها طوری نوشته شده اند که کودک از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت اصلی داستان را حس میکند و به صورت غیرمستقیم پیام خود را به کودکان منتقل می کند و آنها را متوجه بدی رفتار آن شخصیت می کند. این کتاب که خالق آن تونی گراس می باشد توسط شکوه قاسم نیا بازنویسی شده و در سال 1385 در انتشارات قدیانی چاپ و ندوین شده است.
تمامی کتاب های این سری داستان ها مصور و رنگی می باشند و به خاطر همین مطلب کودکان به آسانی داستان را براساس تصویر هم بیان می کنند. از دیگر ویژگی های این کتاب می توان به اندازه های متفاوت آن در بازار توزیع ایران اشاره کرد که در اندازه قطع 10 * 10 و 16 * 16 و همچنین قطع خشتی بزرگ به چاپ رسیده است. برای خرید
کتاب فسقلی ها4 فری فراموشکار/خشتی می توانید به
فروشگاه اینترنتی پرفسور کوچولو مراجعه کنید.
خلاصه ای از کتاب فسقلی ها7 فری فراموشکار/خشتی:
فری بچه فراموشکاری بود. یک روز صبح، وقتی او از پله ها پایین می آمدف مادرش گفت: چرا دست و صورتت را نشسته ای؟ فری گفت: وای، یادم رفت! و با عجله به طبقه بالا برگشت تا دست و صورتش را بشوید. وقتی که از پله ها پایین آمد، مادر نگاهش کرد و پرسید: دندان هایت را مسواک کرده ای؟ فری آهی کشید و گفت: نه، یادم رفت! و با سرعت به طبقه بالا برگشت.
یکی از روزهای خنک بهاری بود. فری می خواست به مهد کودک برود. مادر به سر تا پای او نگاه کرد و گفت: چرا کیف و کلاه و شال گردنت را برنداشته ای؟ فری با ناراحتی گفت: وای، یادم رفت! و دوید و رفت تا وسایلش را بردارد. وقتی که برگشت مادر پرسید:دستمال جیبی ات را برداشته ای؟ جواب فری مثل همیشه این بود: نه، یادم رفت! او به خانه برگشت و دستمال جیبی اش را هم برداشت. بعد هم خداحافظی کرد و به طرف مهدکودک به راه افتاد. ...