دویست و پنج سال پیش، وقتی کتاب اِما، اثر جِین آستین برای نخستین بار در انگلستان منتشر شد، نویسنده فکر میکرد تنها کسی که از قهرمانِ قصه خوشاش بیاید، خودش است. دویست و پنج سال از آن نخستین مواجهی خوانندگان با اِما گذشته، و این اثر همچنان به زبانهای گوناگون ترجمه میشود، خوانده میشود، و دربارهاش مینویسند. کتاب اِما بارها موضوع اقتباسهای سینمایی، نمایشی و تلویزیونی قرار گرفته است. جِین آستین را یکی از پیشگامان ادبیات مدرن و رومانتیسیم قرنِ نوزدهمی میدانند. ویرجینا وولف راجع به آن گفته اگر آستین کمی طولانیتر عمر میکرد و بیشتر مینوشت، پیشکسوتِ بزرگانی چون هِنری جِیمز و حتی پروست میشد.
اِما قصهی زندگی دختری بیستساله، سرزنده، ثروتمند و همهچیزدان است که رسالت خود را در زندگی، وصلت دادن عاشقان و باقی نگذاشتن حتی یک دختر یا پسر مجرد در روستای کوچکشان میداند. این اثر، بیتردید نه به خاطر محتوای روشنفکرانه یا نقطهنظرات سیاسیاش، و حتی نه بخاطر بیپروایی نویسنده در نقدِ سازههای اجتماعی انگلستانِ قرن نوزدهم انقلابی نیست. انقلابی بودنش، به خاطر تکنیک و فرمِ مدرن آن در زمانهی خود است. نویسندهی کتاب اِما در این اثر روایت را به گونهای منکسر میسازد تا با کژدیسیهای ذهنِ قهرمان همراه شویم. گرچه تا یک قرن پس از نشر، پیشگامانِ رماننویس حتی توجهای به این اثر ادبی نشان ندادند، اِما رمانی تجربی با صداقتی شجاعانه دربارهی مسائلی از جمله فاصلهی طبقاتی، قدرتِ ثروت و صد البته عشق است.
اِمای جین آستین مادرش را در کودکی از دست داده، در دامان دایهای مهربان بالیده و بهخاطر نگرانیهای وسواسگونهی پدر، خود دست از عشق و ازدواج شسته است. او دیگر زیر میز با عروسکهایش بازی نمیکند، بلکه اهالی روستا و دخترکی سادهلوح و زیبا به نام هَریِت اسمیت را همچو عروسکهای خیمهشببازی در اختیار میگیرد و برای آیندهشان برنامهریزی میکند. تمام شخصیتهای کتاب، اصلی و فرعی، تکهای اثرگذار از چهلتکهی این کتاباند و خواننده را با خود و قصهی خود همراه میکنند. توصیفهای آستین از فضای روستای هایبوری (که در واقع، برداشتی از سوری در نزدیکی لندن است)، خانهی اربابی وودهاوسها، آقای نایتلی سختگیر و جذاب، هریتِ سادهدل، فرانک چرچیل فریبکار و جِین فِرفَکسِ عاشق همه ماندگار و جاریاند و اِما وودهاوس، در رویاروییهایش با اینها گاه پیروز است و گاه، دلشکسته، گاه مغرور و گاه، سرافکنده. در این میانه، اِما غافل از اموراتِ قلبِ خود، تنها زمانی چشمش به واقعیتِ عشق باز میشود که در آستانهی مواجه با واقعیتی تلخ قرار میگیرد.