کتاب شنگول و منگول/قصه شیرین7

10%
150,000 ریال 135,000 ریال
کتاب شنگول و منگول از سری داستان های محبوب کودکان که یکی از شاهکارهای زیبای شاگاهیراتاست و همچنان پرطرفدار است.
تعداد بازدید: 2

خرید کتاب شنگول و منگول/قصه شیرین7

کتاب شنگول و منگول/قصه شیرین7 یکی از آثار قشنگ شاگاهیراتا با مترجمی بیژن نامجو به خلق شده است. قصه به سبک عامیانه و کودکانه بیان شده است که به راحتی قابل فهم برای کودکان و نوجوانان می باشد. قصه و قصه گویی نقش بسیار مهمی در تکمیل شدن شخصیت کودک دارد، و سبب پرورش قدرت بیان و عواطف و افکار کودک می‌شود و البته در تقویت و پرورش قوه‌ی تخیل، ابتکار، ابداع و ایجاد عشق و علاقه به ادبیات موثر است. کتاب شنگول و منگول/قصه شیرین7 را می توانید از فروشگاه اینترنتی پرفسورکوچولو تهیه کنید.

قسمتی از داستان

یکی بود، یکی نبود، بزی بود که بهش می‌گفتن بز زنگوله پا. این بز ۳ تا بچه داشت شنگول، منگول، حبه انگور. بزغاله ها با مادرشان در خانه‌ای نزدیک چراگاه زندگی می‌کردند. روزی بز خبردار شد که گرگ تیز دندان در آن دور و بر‌ها خانه گرفته و همسایه‌اش شده، خیلی نگران شد و به بچه‌ها سپرد که مراقب باشید. اگر کسی آمد و در زد از درز در و سوراخ کلید خوب نگاه کنید، اگر من بودم در را باز کنید، اگر گرگ یا شغال بود در را باز نکنید. بچه‌ها گفتند: چشم.
 
بُز رفت یک ساعت دیگر گرگ آمد در زد. بچه‌ها گفتند: کیه؟ گفت: منم، منم مادرتان! بچه‌ها گفتند: دروغ می‌گی، صدای مادر ما نازکه، اما صدای توکلفته. گرگ دوباره برگشت و در زد. باز بچه‌ها پرسیدند: «کیه؟» گرگ صدایش را نازک کرد و گفت: منم، منم مادرتون.
 
بچه‌ها از پشت در نگاه کردند و گفتند:دروغ می‌گی، مادر ما دستش سفیدِ تو دستت سیاهه. گرگ رفت به آسیاب و دستش را زد توی کیسه آرد. دستش را سفید کرد و برگشت و‌‌ همان حرف‌ها را زد. بچه‌ها این دفعه در را باز کردند. گرگ یهویی پرید توی خانه. شنگول و منگول را گرفت و خورد. اما هرچه گشت حبه انگور را پیدا نکرد. نزدیک غروب بز زنگوله پا از چرا برگشت وقتی به در خانه رسید، دید در باز است، تعجب کرد. بچه‌ها را صدا زد اما جوابی نشنید. یه دفعه حبه انگور از توی ساعت پرید بیرون و مامان بزی مهربان را بغل کرد و همه چیز را برای مادرش تعریف کرد. مادرش پرسید: گرگ آمد یا شغال؟

حبه انگور گفت: نمی‌دانم. بز رفت در خانه شغال و گفت: شنگول و منگول مرا تو خوردی؟ شغال گفت: بیا خانه مرا ببین، چیزی توش نیست، شکمم را نگاه کن از گرسنگی به پشتم چسبیده. این کار گرگه. بز رفت خانه گرگ. گرگ هم یک دیگ را آتش کرده بود و داشت برای بچه‌اش، آش می‌پخت. بز روی پشت بام شروع کرد به جست و خیز کردن (بالا و پایین پریدن). گرگ سرش را بیرون آورد و فریاد زد:کیه کیه پشت بام توپ و تاپ می‌کنه؟! آش بچه‌های مرا پر از خاک و خل می‌کنه؟! بز گفت: منم منم، بز زنگوله پا کی برده شنگول من؟! کی خورده منگول من؟!

گرگ گفت:منم منم گرگ تیز دندان من خوردم شنگول تو، من بردم منگول تو، من میام به جنگ تو. بز گفت:چه روزی میای به جنگ من؟ گرگ گفت: روز جمعه. فردا....
  • رده سنی : پنج تا هشت سال