کتاب آليس در سرزمين عجايب/قصه شيرين10

10%
150,000 ریال 135,000 ریال
کتاب آلیس در سرزمین عجایب ماجرای، یک رؤیاست. آلیس،‌ در حالی‌که به اتفاق خواهرش در جنگلی نشسته است، خرگوش سفیدی را می‌بیند و به تعقیب او می‌پردازد، اما ناگهان به مرکز زمین سقوط می کند..
تعداد بازدید: 2
کتاب آلیس در سرزمین عجایب/قصه شیرین10 اثر لوئیس کارول با گذشت سال‌ها از انتشارش هم‌چنان کتابی جذاب و خیال‌پردازانه برای کودکان و نوجوانان است که لذت خواندنش را هرگز فراموش نمی‌کنند. آلیس دختری بود مثل همه دخترها، او خیال‌پرداز، کنجکاو و علاقمند به ماجراهای هیجان‌انگیز بود. آلیس دختری معمولی بود تا قبل از اینکه به سرزمینی عجیب وارد شود.

خرید کتاب آلیس در سرزمین عجایب

یک روز آلیس خرگوش سفیدی را می‌بیند و آن را دنبال می‌کند و به سرزمینی جادویی وارد می‌شود که ملکه‌ایی بدجنس بر آن‌جا حکومت می‌کرد. آن‌جا سرزمینی بود که هر اتفاق عجیب و غریبی در آن رخ می داد. سرزمینی که در آن موجوداتی عجیب وجود داشتند؛ هزارپایی که حرف می‌زد، توله‌سگی که به اندازه یک اسب بزرگ بود و گربه‌ایی که در یک چشم به‌ هم زدن غیب می‌شد و دوباره ظاهر می‌شد. آیا این موجودات واقعی هستند؟ اگر واقعی هستند، آلیس چطور می‌تواند راه برگشت به خانه را پیدا کند؟ این کتاب در ابعاد خشتی بزرگ و با تصاویری زیبا در فروشگاه اینترنتی پرفسورکوچولو قابل عرضه می باشد.
 
لوئیس کارول (Lewis Carroll) استاد ریاضیات کالج کرایست‌چرچ دانشگاه آکسفورد، کشیش، عکاس و نویسنده انگلیسی بود. او جزو بزرگ‌ترین نویسندگان ادبیات کودک جهان به‌ شمار می‌رود. آلیس در سرزمین عجایب (alice in wonderland) و آن‌سوی آینه از مهم‌ترین آثار او هستند که همچون دیگر آثار ادبی او با نام مستعار «لوئیس کارول» منتشر شدند. شما عزیزان می توانید برای خرید کتاب آلیس در سرزمین عجایب/قصه شیرین10 به فروشگاه اینترنتی پرفسورکوچولو مراجعه کنید.

بخشی از کتاب آلیس در سرزمین عجایب

راحت می‌شود نوشت «مرا بنوش» ولی آلیس کوچولو عاقل‌تر از آن بود که عجله کند. «نه، اول باید نگاه کنم ببینم ننوشته باشد: “سم”.» آخر آلیس داستان‌های جالب زیاد خوانده بود. از بچه‌هایی که تنشان سوخته بود یا خوراک جانوران وحشی شده بودند، یا بلاهای دیگری سرشان آمده بود و همه‌اش به خاطر این‌که قواعد ساده‌ای را فراموش کرده بودند که ورد زبان دوستانشان بود: مثل این‌که اگر سیخ داغ بخاری را زیادی تو دست نگه داری، دستت می‌سوزد، یا اگر انگشتت را با کارد ببری خون می‌آید. یک چیز هم هیچ وقت از یادش نمی‌رفت: اگر از شیشه‌ای که علامت «سم» دارد زیادی بنوشی، حتماً دیر یا زود کله‌پا می‌شوی. 
 
اما این بطری علامت «سم» نداشت، پس آلیس دل به دریا زد و آن را چشید و چون خیلی خوشمزه به نظرش آمد (در واقع، مزهٔ کیک آلبالویی، فرنی، آناناس، کباب بوقلمون، کارامل و نان برشتهٔ کره‌مالیده را می‌داد) فوری دخلش را آورد. با خودش گفت: «چه حال عجیبی! انگار دارم مثل لولهٔ تلسکوپ تو هم می‌روم!»
 
همین هم بود: قدش شده بود ۲۵ سانت و از تصور این‌که حالا می‌تواند از در کوچک بگذرد و وارد آن باغ قشنگ شود، گل از گلش شکفت. اما اول کمی صبر کرد ببیند قدش باز هم آب می‌رود یا نه: کمی هم از این بابت کلافه بود. با خودش گفت: «آخر می‌دانی، شاید آب بشوم، مثل شمع. آن وقت چه ریختی می‌شوم؟» سعی کرد یادش بیاید شعلهٔ شمع بعد از خاموش شدنش چه ریختی است. هیچ یادش نمی‌آمد همچو چیزی دیده باشد. 
 
کمی بعد که اتفاق دیگری نیفتاد تصمیم گرفت بی‌معطلی برود توی باغ. ولی حیف! به در کوچک که رسید، تازه فهمید فراموش کرده کلید طلایی را بردارد. برگشت سراغ کلید، دید دستش به آن نمی‌رسد. از پشت شیشه کلید را خوب می‌دید، سعی کرد از پایه‌های میز برود بالا، اما پایه خیلی صاف بود. طفلک از این همه تقلا خسته شد و نشست روی زمین و زد زیر گریه!
 
بعد یکهو به خودش نهیب زد: «ببین، این‌جور آبغوره گرفتن بی‌فایده است! به حرفم گوش کن و فوری دست بردار!» بیشتر وقت‌ها خودش را نصیحت می‌کرد (هرچند کمتر به کارشان می‌بست) و بعضی اوقات چنان جدی به خودش سرکوفت می‌زد که اشکش در می‌آمد. یادش آمد یک دفعه می‌خواست سیلی محکمی بخواباند تو گوش خودش، چون وقتی داشت تنهایی، با خودش، گوی و حلقه بازی می‌کرد تقلب کرده بود. چون این بچهٔ عجیب خیلی دوست داشت وانمود کند دو نفر است. طفلکی آلیس، با خودش گفت: «ولی حالا بی‌فایده است وانمود کنم دو نفرم! قد یک آدم هم از من نمانده!»...

 

  • رده سنی : پنج تا هشت سال