سلطان محمود و دزدها/مثنوی4
خلاصه ای از داستان:
روزی روزگاری در زمان های قدیم پادشاهی بود به نام سلطان محمود. یک شب سلطان محمود از کاخش بیرون رفت، تا در کوچه ها گشتی بزند. او می خواست ببیند، مردم در شب چه می کنند و اوضاع کشور چطور است. سلطان در کوچه های تاریک جلو می رفت که ناگهان، چند نفر دزد، به او حمله کردند و او را گرفتند. دزدها دست و پای سلطان را بستند و او را پیش رئیس خود بردند.
این کتاب حکایتی از مثنوی معنوی مولانا جلالالدین با نسخههایی از عطار و خاقانی است که همراه با تصاویر به صورت نثر برای دو گروه سنی «د» و «ه » به نگارش درآمده است. کتاب سلطان محمود و دزدها/مثنوی4 را می توانید از سایت پرفسور کوچولو تهیه نمایید.
جهت مشاهده همه محصولات فروشگاه پرفسور کوچولو کلیک کنید.