کتاب 30 قصه 30 شب8 روزي که از

10%

400,000 ریال 360,000 ریال

کتاب 30 قصه 30 شب8 روزی که از ... یکی از آثار مژگان شیخی ست که مشابه برخی از داستان های کلیله و دمنه است که از زبان حیوانات بیان شده است.

کتاب 30 قصه 30 شب8 روزی که از ... که مجموعه‌ ای جورواجور از حکایت های کهن، داستان های معاصر، سرگذشت های ایرانی و غیرایرانی، قصه‌ های ضرب‌المثل‌ها و شعرها و... با روایت و زبانی نو گرد هم آمده است. دیگر عناوین این کتاب شامل: زشت ترین صدا. گروهبان قات قات. شوخی فلفلی. پنبه تنبله کجاست؟. شهر بدون گربه. دهکده اسباب بازی ها. پیشی کوچولو گریه نکن. جعبه عجیب و غریب. کفتاری که نمی خندید. روزی که از هوا نخود و کشمش بارید. سرمه و موش. بخاری خانه خرگوش. دوست تیغ دار. فیل کوچولوی باهوش. جاوید و دزدها. سانتی، کرم اندازه گیر. چشمک، چرا قهری؟. هم موش، هم پرنده. کوکوی تنبل. روباه فین فینی. قهر اسباب بازی ها. بلندترین زرافه. سم طلا و روغن جادویی. گوزن پیر، گوزن جوان. اردلان و اسب مردنی. توپ سبز سودابه. جوجه اردک ششم. هفت پسر، هفت چوب. هرکول شکمو.

خرید کتاب 30 قصه 30 شب8 روزی که از ...

کتاب 30 قصه 30 شب 8 روزی که از ... از عناوین مجموعه قصه های 30 قصه 30 شب می باشد. این کتاب ها برای گروه سنی چهار سال به بالا مناسب هستند. همه ی داستان های این مجموعه از زبان حیوانات بیان شده است و مورد تایید و معرفی شده در وزارت آموزش و پرورش کتابنماه رشد شماره 1 می باشد. این کتاب توسط مژگان شیخی با تصویرگری عطیه سهرابی در سال 1385 در انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است. برای خرید کتاب 30 قصه 30 شب8 روزی که از ... می توانید به فروشگاه اینترنتی پرفسور کوچولو مراجعه نمایید.

خلاصه ای از یکی از قصه های این کتاب: شوخی فلفلی

فلفلی یک قورباغه کوچولوی شیطان و بازیگوش بود. او دوست داشت سر به سر این و آن بگذارد و بخندد. دم جنبانک یک پرنده کوچولو بود که روی درختی کنار آبگیر لانه داشت. شاخه ای از درخت درست روی آبگیر بود و لانه او هم روی همان شاخه. فلفلی همیشه به شاخه ای که روی آبگیر بود، آویزان می شد و آن را تکان تکان می داد. سعی می کرد کاری کند که لانه توی آب بیفتد. دم جنبانک دمش را تند تند تکان می داد و جیغ می کشید: شاخه را تکان نده! الان لانه ام می افتد.

بالاخره هم یک روز لانه توی آب افتاد. دم جنبانک مجبور شد روی شاخه دیگری لانه بسازد ولی او خیلی دوست داشت لانه اش روی شاخه بالای آبگیر باشد. او همیشه با حرص می گفت: فلفلی تو قورباغه مزاحم و بدجنسی هستی. بچه خرگوش ها هم دل خوشی از فلفلی نداشتند...